مینویسم یادگاری از این روزا، روزایی که واقعا قرار نیست تکرار بشن. روزایی که بعضی شباشو با مقاله نوشتن گذروندم، بعضیای دیگهشو با کارای اجرایی و اضطراب کارایی که باید انجام بدم. روزایی که بدون طرح درس نوشتن کلاسامو شروع کردم و جلساتی که با ماهیچه های گرفته برگزار کردم. روزایی که تصمیم گرفتم انقدر سرم شلوغ باشه تا به چیزی فکر نکنم، که نتونم که فکر کنم داره چی بهم میگذره. روزایی که با رفتن دنبال کارای اداری و نوشتن طرح و صورت جلسه میگذره و حتی نمیتونم واسه این حجم از کار برنامهریزی کنم. روزایی که جام جهانیشو حتی نتونستم یه بازی کامل ببینم و واسه حذف شدن تیمم وقت سوگواری نداشتم. روزایی که جا انداختن وعده های غذایی روتینم شده و سر و کله زدن با آدما عادت. روزایی که بدون اینکه حتی کاری رو بلد باشم قبول میکنم و نتیجه ی کار به قولی 'عالی' میشه، بدون اینکه اهمیت بدم چقدر تایم واسه یادگرفتنش گذاشتم. روزایی که جریان زندگیم روی دور تنده و داره منو با خودش همراه میکنه. روزایی که کاش ازشون فقط خاطرات خوب بمونه!
نوشته شده در دوشنبه چهاردهم آذر ۱۴۰۱ساعت 1:38 PM توسط نامیرا| |
این یه ماه...برچسب : نویسنده : fatemehazizi1379 بازدید : 69